در حیاطی که حضرت امام زندگی میکرد، لامپی بود که صبحها باید این لامپ را خاموش میکردیم. یک بار حضرت امام تذکر داد، ما یادمان رفت آن را به موقع خاموش کنیم. روز سوم که شد، امام ناراحت شد و گفت: «خانه من و گناه؟ چرا این لامپ را خاموش نمیکنید؟ الان که هوا روشن است. یا آن را خاموش کنید یا اینکه کلید آن را سمت من بگذارید تا خودم آن را خاموش کنم».