شما می توانید با بهبود روش و تغییر رفتار و روش زندگی صرفه جویی زیادی کنید.
* فیلتر هوا ی کثیف مصرف سوخت را بالا می برد. اگر در منطقه شما گرد و غبار کم است میتوانید گاهی آن را سوراخ هم کنید ! بخصوص در هوای بارانی که ذرات معلق هوا کم هستند.
* گاز و ترمز های شدید و رانندگی با عجله میتواند مصرف سوخت خودرو را دوبرابر بالا ببرد.
* در چراغ قرمز های بالای ۵۰ ثانیه خودرو را خاموش کنید.
* با دنده مناسب و سرعت مناسب حرکت کنید. سرعت بالاتر مصرف سوخت به نسبت مسافت را تا دو برابر بالا میبرد.
* تنظیم موتور را فراموش نکنید.
* تنظیم باد لاستیک را فراموش نکنید.
* وقتی نیاز ندارید از کولر استفاده نکنید. استفاده از کولر خودرو در سرازیری ها باعث مصرف کمتر بنزین و کاهش استهلاک هم میشود
یه روز مریم کوچولو بعد از اینکه حسابی با دوستش بازی کرده بود اومد خونه و دید مامان خوابه. مریم کوچولو رفت تو آشپزخونه و یک لیوان آب برای خودش ریخت. یک کم از آب را خورد و بقیش را میخواست دور بریزه که تلفن زنگ زد. مریم یه سیب برداشت و یه گاز بهش زد و دوید تلفن را برداشت و بعد از صحبت با تلفن سیب را که فقط چند تا گاز زده بود کنار لیوان گذاشت . میخواست بره بخوابه که ناگهان صدایی شنید.
-واااای کمک.....کمکم کنید .یکی به دادم برسه من نمیخوام از بین برم.
مریم به اطراف نگاه کرد و گفت: کی بود؟ مامان که خوابه.شاید صدا از بیرون میاد برم بخوابم.
ناگهان صدای دیگهای بلند شد و گفت : کمک به منم کمک کنید. من نمی خوام مثل دوستام دور ریخته شم. واااای اون روزی که از درخت چیده شدم اصلا فکر نمیکردم یه همچین بلایی سرم بیاد.
مریم تا این صداها را شنید با خودش گفت: انگار صدا داره از تو آشپزخونه میاد!!
آب به سیب گفت: تو را هم میخواد مثل من دور بریزه؟؟
سیب گفت: بله و شروع کرد به گریه کردن.
مریم به آشپزخونه اومد و دید آب و سیب در حال صحبت کردن با هم هستند. با تعجب گفت: مگه شما میتونید صحبت کنید؟؟!!
سیب با اخم گفت: بله می تونیم.
مریم گفت: برای چی گریه میکنی؟
سیب گفت: تو نباید ما رو اذیت کنی.
مریم که خیلی دختر مهربونی بود گفت: من!!!! من شما رو اذیت میکنم؟؟!!! من با همه مهربونم چون میدونم خدا مهربونی رو دوست داره.
آب گفت: اگه با همه مهربونی پس چرا داری مارو اسراف میکنی؟ مگه نمیدونی خدای مهربون اسراف رو دوست نداره؟
مریم گفت: چی اسراف!!!! اسراف یعنی چی؟؟
سیب گفت: یعنی همین که به من یه گاز زدی و میخوای منو دور بندازی. تو میدونی من نعمت خدا هستم؟ خدا جون من رو به شما داده تا کامل بخورید و با خوردن من شاد بشید من خیلی مفیدم. اما تو فقط به من یه گاز میزنی و من رو دور میندازی مثل بقیهی دوستام. خودم دیدم یکیشون رو چند تا گاز زدی و تو سطل انداختیش.
مریم گفت: خب من دیگه دلم سیب نمیخواست به خاطر همین تو سطل انداختمش.
آب گفت: میدونی کشاورز مهربون چهقدر زحمت کشیده که این سیب به دست تو رسیده؟ اگه یه کم خوردی و دیگه دلت نخواست بذارش تو یخچال و بعدا دوباره بخور. آخه اسراف کار خوبی نیست.
سیب به مریم گفت: مریم من رو دور نریز. من دوست ندارم بگندم. دوست دارم کامل خورده شم و برم توی بدنت و به بدنت نیرو بدم تا بهتر بازی کنی.
آب هم گفت: منم دوست ندارم برم تو فاضلاب. دوست دارم حالا که سالم و تمیز هستم توی بدن آدمها برم و تشنگی آنها را از بین ببرم. به من کمک کن اسراف نشم و دور ریخته نشم. اگه این کارو بکنی خدا هم خوشحال میشه.
مریم کمی فکر کرد و گفت: من نمیدونستم اسراف یعنی چی؟ نمیدونستم کار بدیه. حالا فهمیدم. شما درست میگید من نباید نعمت خدا رو دور بریزم . من اشتباهکردم ببخشید.
سیب با خنده گفت: آفرین به تو. خدای مهربون تو قرآن گفته: کلوا واشربوا و لا تسرفوا یعنی بخورید و بنوشید ولی اسراف نکنید. اگر اسراف نکنی و نعمتهای خدا رو درست استفاده کنی خدای مهربون خیلی خوشحال میشه دختر خوب.
مریم خندید و گفت: خیالتون راحت دیگه این کار رو نمیکنم. سیب و آب هم بسیار خوشحال شدند و شروع به خندیدن کردند.